شهيد و شهادت
نویسنده:دكتر طوبي كرماني
مقدّمه
اي بندگان خدا، بدانيد اكنون كه زبانها باز است و گشاده، پيكرها سالم،اندامها به خدمت آماده و جولانگاه فراخ و گسترده. پيش از آن كه فرصت ازدست رود و مرگ شتاب آورد و گريبان بگيرد، به پيشواز مرگ رويد و منتظرآمدنش نشويد.
پيام زيباي مولي الموحّدين علي(ع) به همه رادمرداني است كه راهشهادت برگزيدهاند؛ با هجرت از زندگي مادّي، به وادي ايمن و ملكوت اعلارسيدهاند و در جست و جوي كمال، به سرچشمه حيات راه يافته و سرمست ازجرعه «ارجعي الي ربك» به رؤيت جهان و كشف رضايت حق نائل آمدهاند.چه غافلند دنيا پرستان و بي خبراني كه ارزش شهادت را در صحيفههايطبيعت ميجويند؛ وصف آن را از حماسهها و شعرها ميخواهند و در كشفآن از هنر تخيّل و كتاب تعقّل استمداد ميكنند. البته حلّ اين معمّا جز به مددعشق ميسّر نميشود. هضم و فهم كلام مولا علي(ع) آن گاه ميسّر است كه عقلو دل جان را سرمايه و ظرف آن سازيم؛ زيرا مخاطب كلام مولا بندگانخدايند نه بنده غير، سخن حضرت دعوت راهي آكنده از نور و سرور است؛توصيه به مرگي اختياري است؛ زيرا هر حركت و تحولي، اگر مقّدر و محكومو محتوم شد، نه سبب كمال است و نه پاداشي در پي دارد.از اين رو همهحركات و رفتار و گفتار بندگان حقيقي و مقرّب خداوند از سر اختيار است.اين سفارش علي است، كه هم رهشناس است هم رهپيما و هم رهنما.
معناي كلمه «شهيد»
در كتب لغت، براي كلمه شهيد چند معنا ثبت شده است؛ مانند امين درارائه شهادت، گواه، كشته در راه خدا و كسي كه چيزي از او پوشيده نيست.چنان كه شهادت را؛ «خبر دادن به آنچه ديده شود و مجموع آنچه با حسدرك كردني است» دانستهاند.
چرا كشته راه خدا را «شهيد» ميخوانند؟ در اين باره وجوه مختلفي ذكرشده است؛ مانند:
ــ شهيد شهادت حق را در راه خدا برپا كرده، عملاً به حق به شهادت ميدهد.
ــ فرشتگان او را ميبينند، پس او شهيد به معناي مشهود است.
ــ خداوند و فرشتگانش، بهشت را براي شهيد گواهي ميدهند.
ــ زنده و نزد پروردگارش حاضر است.
ــ ملكوت و ملك خداوند را مشاهده ميكند.
ــ روز قيامت گواه برامّتهاي ديگر هست.
در مجمع البحرين آمده است: «شهيد از اسامي خداوند است؛ يعني آن كهچيزي از او پنهان و غايب نميماند.»
در حقيقت شهيد دانستن خدا بدان معنا است كه خداوند همه چيز راميبيند و شاهد هر چيزي است. از اين رو، «شهيد» در انسان، معنايي خاصدارد واژههاي «شهيد»، «شاهد»، «شهادت» و «شهود» در انسان بيانگر نوعيخاص از ديدن، رؤيت كردن، حضور يافتن و آگاهي يافتن است. «شهيد،همان شاهد است و شاهد، مشاهده كننده چيزي است كه در مورد اعتقاد وعلاقه قلبي او است.»
در دائره المعارفMODERN ISLAMIC WORLDS واژه شهيد اينگونه معنا شده است:
شهيد، در لغت، به معناي گواه است. معمولترين معناي اين لغت كه بيش ازپنجاه و شش بار به صورت مفرد، جمع و قيد در قرآن به كار رفته، «شاهدعيني» يا «شاهد» در مفهوم حقوقي است.
در اصطلاح، اين واژه بر افرادي اطلاق ميشود كه در راه خدمت به دين ودفاع از آن جان خود را فدا ميكنند.... دين اسلام بر پايه «شهادت دادن» بهحقانيت واپسين وحي خداوند از طريق واپسين پيامبرش محمد (ص) بنياد شدهاست و تا جايي كه پرشورترين يا معنا دارترين شكل شهادت دادن، به نفسانسان روح مربوط ميشود. بنابراين، پايه اسلام شهادت است.امّا همان گونه كهديدهايم، عمل شهادت دادن در اسلام به روشهاي متعددي انجام ميپذيرد:از بيان لااله الاّالله، محمّد رسولاللّه تا نهاييترين وجه شهادت، يعنيفداكردن زندگي خود براي استقرار آرمانهاي اسلامي يا دفاع از آن آرمانها.
بنابر آنچه گفته شد، ميتوان نتيجه گرفت معناي واژه شهيد، از كشته در راهخدا فراتر ميرود و هركس كه به مقام شهود حقيقت رسد و با عمل خود بهيگانگي و حقانيت خداوند و شهادت دهد، شهيد است؛ اگر چه در جهاد كشتهنشود و با مرگ طبيعي از دنيا رود.احاديثي نيز در اين زمينه وارد شده كه دربخش بعدي مقاله به آنها اشاره خواهد شد.از سوي ديگر، تقديم جان در راهحق، بالاترين مرتبه «شهادت دادن به ربوبيت خداوند و محبوبترين عملنزد خداوند است.
اقسام شهادت
برخي روايات را از دايره كشته شدن در حين جهاد بيرون برده و پارهاياز مرگها يا ارزشهاي ديگر را نيز در اين گستره وارد كردهاند. در اينبخش، به بررسي برخي از اين روايات ميپردازيم:
مادري كه پس از تحمل رنج فراوان هنگام تولد فرزندش از دنيا ميرود،انسانِ بي گناهي كه كاشانهاش برسرش خراب ميشود و جان خويش را ازدست ميدهد، دانش پژوهي كه در راه كسب دانش و فضيلت بدرود زندگيميكند و فرد زحمت كش كه در راه تأمين معاش خود و همسر و فرزندان وديگر اعضاي خانوادهاش از اين جهان رخت برميبندد، همگي مقام وپاداشي چون شهيدان دارندو نيز آنان كه در آرزوي شهادتند و در بسترمرگ ميميرند، همگي مرتبتي چون شهيدان دارند.
در صحيح مسلم آمده است: هركس شهادت را از خداوند صادقانهبطلبد، خداوند او را به منزلت و مقام شهدا ميرساند؛ اگر چه در بستر بميرد.
نيز در كتاب شريف كافي آمده است: هركس در راه دفع ظلمي كه به اوشده، كشته شود، شهيد است.
امام علي (ع) در دو جاي نهج البلاغه به همتا بودن افراد ديگري با شهدااشاره ميكند: نخست آن كه بر فعل حرام و خلاف و عفت قدرت داشته باشد،امّا پاكدامني پيشه كند:
اجر و پاداش جهاد كنندهاي كه در راه خدا كشته ميشود، بيشتر نيست ازكسي كه ]بر حرام و ناشايسته[ توانايي داشته باشد و عفت و پاكدامني به كارگيرد. نزديك است شخص پاكدامن فرشتهاي از فرشتگان خدا شود.
طبق اين سخن امام (ع) رعايت عفاف و پاكدامني و تأثيري كه اين ارزشنيكو در شخصيت انسان دارد، از جهاد در راه خدا و شهادت كمتر نيست. آنحضرت (ع) در خطبهاي ديگر ارزش و اهميت «معرفت» را يادآور شده، ميفرمايد:
هركه از شما در بستر خود بميرد در حالي كه به حق پروردگارش و حقپيغمبر و فرستاده او حق اهل بيت آن حضرت آشنا و عارف باشد،شهيد مرده است و مزد او با خدا است و سزاوار پاداش كردار نيكويياست كه در انديشه داشته و اين انديشه جاي شمشير كشيدن او راميگيرد و هر چيز را مدّت و به سررسيدني است.
در حديث ديگري آمده است: همه شيعيان ـ بنابر آيه الذين امنو بالله ورسله اولئك هم الصديقون و الشهداء عند ربهم ـ صديق و شهيدند؛ اگر چهدر بسترشان بميرند.
همچنين گاه خداوند به انسانهايي اجر شهيد ميدهد؛ مانند مردي كه درخانه در خدمت خانوادهاش در خانه باشد، زن غيرتمند و بلاديدهاي كهصبر پيشه كند، همگي اجر و مقام شهيد را دارند. از سوي ديگر، در روايتآمده است: چه بسيار كساني كه سلاح به آنها اصابت كرده امّا شهيد نيستند وچه بسيار كساني كه در بسترشان مردهاند امّا نزد خدا صديق و شهيدند.
بنابراين، شهادت درجات و مراتب مختلف دارد و آنچه قتل در حين جهادارزشمند است كه با معرفت و اختيار صورت گيرد نه از سر جبر و اضطرار. درواقع مقام صداقت و شهادت رابطه متقابل دارند. مؤمني كه با گفتن شهادتين باخداوند پيمان بندگي ميبندد، چنانچه بر سر اين پيمان صادق باشد و به حقيقت
لا اله الاّالله جامه عمل پوشاند، شهيد از دنيا رفته است. همان گونه كه ذكر شد،يكي از معاني شهادت عملي كردن قول به يگانگي خداوند و ربوبيت او است.
مقام و منزلت شهيد
در روايات آمده است: نخستين قطره خون شهيد كه بر زمين ميچكد، جزقرض همه گناهان او ]كه حق الناس است[ را پاك ميكند. در واقع شهادتهمه بديها و گناهان گذشته فرد را ميپوشاند؛ زيرا شهيد از گراميترين گوهرو سرمايه خود ميگذرد و آن را تقديم خدا ميكند.
همچنين شهيد به غسل و كفن نيازي ندارد و در قبر از او پرس و جونميشود. از پيامبر(ص) پرسيده شد: چگونه است كه شهدا از اين امرمستثنايند؟ پيامبر پاسخ داد: «همان برِ شمشيرها در بالاي سر شهيد برايآزمايش او كافي است». استاد شهيد مرتضي مطهري در اين باره ميگويد:
روح و شخصيت شهيد آن چنان پاك و وارسته شده كه در بدنش و درخونش و حتي در جامهاش اثر گذاشته است. بدن شهيد يك «جسدمتروح» است؛ يعني جسدي است كه احكام روح بر آن جاري شدهاست... بدن و جامه شهيد از ناحيه روح و انديشه و حق پرستي وپاكباختگياش كسب شرافت كرده است.
خون شهيد در حكم مطهِّرات است، همه گناهان و ناپاكيها را ميشويد وشهيد را به مقام اوليا و خاصان خداوند ميرساند. رسول خدا فرموده: هيچقطرهاي نزد خداوند از قطره خوني كه در راه خدا ريخته شود، محبوبترنيست.
بهشت هشت در دارد كه يكي از آنها ويژه شهدا و صالحان است و بهفرموده رسول گرامي اسلام (ص)، شهيد نخستين كسي كه وارد بهشت ميشود.
علي (ع) در حال ترغيب مردم به جهاد بود كه مردي گفت: مرا از فضيلتجنگيدن با دشمنان در راه خدا آگاه ساز. حضرت فرمود: در يكي از جنگهادر ركاب پيامبر بودم و همين را از وي پرسيدم، فرمودند: جنگجويان چونقصد جنگ كنند، خداوند برائت از آتش برايشان مينويسد. هنگامي كهوسايل و ابزار لازم را فراهم آورند، خداوند نزد فرشتگان به آنان مباهاتميكند و چون از خانه بيرون آيند، گويا از گناهانشان خارج گشتهاند... بهشتزير سايه شمشيرها است. همانا ضربه شمشير بر شهيد آسانتر از نوشيدن آبخنك در روز گرم است. هنگامي كه شهيد با ضربهاي از اسبش بر خاك افتد،به زمين نميرسد تا همسر بهشتياي كه خداوند به وي ارزاني ميدارد، او را بهكرامت. لطف الاهي بشارت دهد. چون به زمين ميرسد، آن همسر به اوميگويد: درود و آفرين بر روح پاكي كه از بدني طيب خارج شده است....
شهيد در حيات پس از مرگ با ويژگيهاي زير از ديگر مسلمانان متمايز ميشود:
1. شهيد پس از مرگ از بازخواست دو فرشته پرسشگر معاف است.
2. بعد از مرگ از برزخ ميگذرد و مستقيماً به بالاترين جاي بهشت يعنينزديكترين مكان به عرش الاهي صعود ميكند. اين جايگاه زيباترينمنزل است و «دارالشهداء» نام دارد.
3. در قيامت جراحتهاي شهيدان، خونين و سرخ ميشود و بوي مشك ميدهد.
4. در ميان تمام ساكنان بهشت: تنها شهدا آرزوي بازگشت به زمين دارند تاديگر بار شهيد شوند.
5. شهيد از بند گناه رها شده، به شفاعت نيازي ندارد.
6. شهيدان از شفيعان به شمار ميآيند.
رسول خدا(ص) فرمود: شهيد هفتاد هزار نفر از خانواده، خويشان وهمسايگانش را شفاعت ميكند تا آن جا كه همسايگان درباره نزديكتر بودنخود به شهيد با هم نزاع ميكنند. البته برترين پاداش و گرانبهاترين منزلتشهيد حيات جاودان در قرب پروردگار و متنعم شدن از خوان نعم معنوياست. فرآن كريم ميفرمايد:
ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله أمواتا، بل احياءٌ عند ربهم يرزقون.
شهيد در اين دنيا نيز به مقام شهود حقيقت ميرسد و با بصيرت و يقين بهسوي خداوند ميرود. امام علي (ع) ميفرمايد:
هركه منكر و ستمي را با شمشير انكار كند تا كلمه خدا بلندتر و كلمهستمكار پستتر شود، او كسي است كه به راه رستگاري رسيده و به راه راستقيام نموده و يقين و باور در دل او روشن و هويدا گشته است.
شوق شهادت در كلام علي(ع)
شهادت در نظر علي (ع) محبوبي گمشده است كه طلبش تا به آن نرسد،آرام نميگيردو آب حياتي است كه تشنگان بيرمق و از نفس افتاده را سيرابميكند. از اين رو، بزرگ انسان تاريخ بشري، وقتي در محراب مسجد زخمِشهادت بر ميدارد، عاشقانه ندا سر ميدهد: فزتُ و ربِّ الكعبه. آن حضرتدر اين باره ميفرمايد:
سوگند به خدا هيچ باكي ندارم از داخل شدن در مرگ يا اين كه مرگناگاه مرا دريابد.
او خود، بي آن كه ذرّهاي هراس به خود راه دهد، پيشتاز صحنههاي جنگبود:
به خدا سوگند اگر من تنها با ايشان رو به رو شوم و آنها همه رويزمين را پر كرده باشند، باك نداشته و نميهراسم... و من به ملاقاتخدا مشتاق بوده و انتظار نيكويي پاداش او را اميدوارانه دارم.
حضرت درباره جهاد في سبيل الله و ترغيب يارانش به اين امر فرمود:
جهاد دري است از درهاي بهشت كه خداوند آن را به روي خواصّدوستان خود گشوده و لباس تقوا و پرهيزگاري است و زره محكم حقتعالي' و سپر قوي او است. پس هرگاه از آن دوري كند، خداوند جامهذلّت و رداي بلا بر او ميپوشاند.
چه شيرين است سخن مولا آن گاه كه در ميدان كارزا، اشتياق عاشقان اللهبه ملاقات معبودشان را چنين توصيف ميكند و عطش تشنگان ديدار حق رافزوني ميبخشد:
مجاهدان شهادت طلب چنان به سوي خدا پر ميكشيدند كه تشنگان بهجانب آب. بهشت در پرتو آذرخش نيزهها است. امروز خبرها در بوتهآزمون ارزيابي ميشوند و به خدا سوگند كه اشتياق من به صحنه نبرد ورويارو شدن با دشمن، بيش از شوقياست كه آنان به خانمان خود دارند.
طالب شهادت در كلام علي الرائح الي الله نام گرفته است؛ يعني كسي كهبهسوي خدا بال گشاده، جانب او پرواز ميكند و چنان تشنهاي كه آبميجويد، مشتاق آرام گرفتن در آغوش خدا است. آن گرامي، در پاسخ بهمعاويه، از شجاعت خود در جنگ و شهادتطلبياش چنين ياد ميكند:
گفتهاي كه من و يارانم را از تو جز شمشير نصيبي نيست! به خداسوگند كه تو در اوج گريه، آدمي را به قهقهه وا ميداري! چه گاه پسرانعبدالمطلب را در رويارويي با دشمن روي گردان و از شمشيرهاهراسان ديدهاي؟
آن جا كه بيخردي ياران دلش را ميآزرد و جفا كاريهاي زمانه روح بزرگش راميفشارد، تنها اميد به شهادت او را در جامعه نگهميدارد و دل پردردش را تسلاّ ميبخشد:
به خدا سوگند كه اگر اين اميد نبود كه در يكي از ديدارهاي سخت بادشمن كه در پيش است، شهادت را بهره برم، اسب خويش زينمينهادم و از ميان شما براي هميشه كوچ ميكردم و ديگر تا آن زمانيكه نسيمي از جانب شمال يا جنوب بوزد، شما را طلب نمينمودم.
وقتي حضرت از مردم روزگار خود سخت پريشان و از فقدان يارانباوفايش كه در جوار آرام گرفتهاند، دلتنگ ميشود، نداي غريبي سر ميدهدكه هنوز از افراد قرون شنيده ميشود:
أين القومُ الّذين دُعوا الي الاسلام فقَبِلوه؟ كجايند آناني كه تا بهاسلام دعوت شدند، آغوش خود را براي پذيرفتنش باز كردند؟ و باقرآن حركت كردند نه اين كه به قرائتش بنشينند، دعوت حماسي وپرجذبه جهاد را با شيفتگي و عشق پاسخ گفتند -به سان اُشتراني كهنوزادانشان را پذيرا ميشوند - شمشيرها را نيام بيرون كشيدند و درصفوفي منظم و فشرده و يورشهاي پياپي، كران تا كران اين سرزمينرا از آلايش كفر پاك كردند... .
به خدا سوگند كه براي من مرگْ پيشامدي غافلگير كننده و ناخوشايندنيست، و در افقش هيچ طليعه زشتي نمايان نشد؛ زيرا كه داستان مرگو من، داستان جست و جوگر آب در شب تار است كه ناگاه به آن دستيابد و يا عاشقي كه معشوقه خويش را در آغوش كشد.
آري آنچه نزد خدا است ابرار را ارزشمندتر است.
علي در پي محبوب خود گشت و سرانجام بدان دست يافت. دعاي او جزاين نبود كه خداوند پايان زندگياش را شهادت قرار دهد و او را به مقامجايگاه شهيدان رساند: نسأل اللهَ منازل الشهداء و مُعايَشَه السُّعَداء....
روح بي تاب و بي قرار علي، تجلي بخش اين آيه شريف بود: فمنهم منقضي نحبه و منهم من ينظر و ما بدّلوا تبديلا.
چرا شهادت؟
چه بسا براي بي خبران از عشق و عاشقي و مستي اين پرسش پيش ميآيدكه راز اين شوريدگي عاشقان شيدايي مقرّبان چيست؟ بار ديگر در كلامعلي(ع) غوطه ميخوريم تا از بحر حكمت او درّي بيرون آورده، از آبحيات كلامش جرعهاي بنوشيم. ابتدا زندگي و مرگ و دنيا و آخرت را از ديدعلي معنا ميكنيم تا اشتياق او را براي شهادت بهتر دريابيم.
ايها الناس، انَّما الدنيا دارُ مجاز والا´خره دارُ قرار...؛ اي مردم، جزاين نيست كه دنيا سراي گذر است و آخرت جاي قرار ماندن. پس، ازگذرگاه براي قرارگاهتان توشه برگيريد و نزد كسي كه اسرارتان راميداند، پردهدري مكنيد. و اخرجوا من الدنيا قلوبكم من قبل أنتُخرَجَ منها ابدانكُم؛ دلهاتان را از دنيا خارج كنيد پيش از آنكهبدنهايتان را از آن بيرون برند. دنيا محل آزمون و ابتلا است و خلقشما براي آخرت بوده است.
... اهل دنيا چون كارواني هستند كه در آن فرود آمدهاند و ناگاهجلودارشان بر آنان بانگ ميزند و آنان را به كوچ فرا ميخواند.
بدان كه تو براي آخرت آفريده شدهاي نه براي دنيا نيستي نه برايهستي و براي مردن نه براي زندگاني. بدان كه كه در مقام كوچ و درسراي موقت و در راه به سوي آخرت هستي. تو رانده مرگي كهگريزنده از آن رهايي نمييابد و جوينده، آن را از دست نميدهد وناچار مرگ او را درمييابد.
علي (ع) از انسانها ميخواهد ماهيت فناپذير دنيا را عميقاً درك كنند وبراي رهايي از تنگناي حياتِ مادي راهي برتر برگزينند. برترين انتخاب انسانبراي پاسخ به نيازها و تمايلات دروني مرگ سرخ است. حضرت در باره لزومتهيه توشه سفر آخرت ميفرمايد:
تجهزوا ـ رحمكم الله ـ فقد فيكم بالرحيل...؛ خدا شما را بيامرزد!وسايل سفر را آماده نماييد كه بانگ الرحيل را بر شما زدهاند. ماندندر دنيا را كم پنداريد و با توشه شايسته سوي خدا بازگرديد؛ زيرامقابل شما گردنههاي هولناك و منازل ناهمواري است كه از ورود وتوقف در آنها ناگزيريد.
علي(ع) ما را به دلكندن از وابستگيميخواند و از دنيازدگي بر حذر ميدارد.
دنيا در چشم علي، از استخوان بي گوشت خوك در دست بيمار مبتلا بهخوره خوارتر است. او دنيا را چنين خطاب ميكند:
اي دنيا؛ اي دنيا؛ از من بگذر! آيا خود را به من عرضه ميكني و مينمايي؟يا به من شوق داشته، مرا خواهاني؟ چه دور است آرزوي تو! ديگري رابفريبد كه مرا به تو نيازي نيست. تو را سه طلاقه كردهام كه در آن بازگشتينميباشد. پس زندگاني تو كوتاه و اهميت تو اندك و آرزوي تو پستاست. آه از كمي توشه و درازي راه و دوري سفر و سختي ورودگاه.
مولاي متقيان از همه انسانها ميخواهد جز سعادت جاودانگي راهيبرنگزينند و با كردار خود بر مرگ پيشي گيرند:
با كردارتان بر مرگهاي خود پيشي گيريد؛ زيرا شما گروگان چيزيهستيد كه از پيش فرستادهايد.
بخريد چيزي را كه براي شما باقي ميماند نه آنچه كه از كفتان ميرود.
مگر نه آن كه خدا فرموده است: ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم. كداممعاملهاي از داد و ستد با خداوند نيكتر و پرسودتر است؟! پس شايسته استانسان دل به درياي حق جويي سرپارد، جرعه جرعه شراب عشق نوشد وجانش را به خريدار حقيقي فروشد تا حيات جاوداني كسب كند و در جوارحق آرام گيرد. بنابراين، شهيدان برترين معامله را انجام ميدهند. در نگاه امامعلي (ع) مهمترين انگيزههاي شهادتطلبي عبارت است از:
الف) شوق به لقاء الله
شهيدان مايه حيات خود را در طبق اخلاص ميگذارند و تقديم معبودميكنند تا در برابر آن، جوار حق تعالي را خريداري كنند:
مرداني كه از مرگ، تنپوشي چسبان ساختهاند و آنچه را بيش از هرديداري آرزومندند، ديدار پروردگارشان است.
ب) زندگي راستين
شهادتْ مرگ اختياري. وقتي انسان ستم و خواري را در حال چيرگيمييابد شهادت را كه عزت و سرافرازي واقعي است، بر ميگزيند.
بيترديد مرگ، جويندهاي جدّي است كه نه جاي ماندگان را از دستميدهد و نه از گرفتن فراريان ناتوان ميشود. و در اين ميان بيگمانمرگ سرخ ارجمندترين مرگها است. سوگند به آن كه جان ابيطالبدر دست او است كه تحمّل هزار زخم شمشير بر من آسانتر از مرگدر بستري است كه نه در راستاي پيروزي از خدا است.
آن زندگي كه در آن ديگري بر انسان چيره است مرگ است و مرگي كهانسان با قدرت خود انتخاب ميكند زندگي راستين است.
ج) بزرگي روح و بدي زمانه
دشواريها و تلخيهاي روزگار انسانهاي معمولي را در بند محاسباترايج مادي گرفتار ميسازد. در اين موقعيت، ارواح بزرگ تسليم نميشوند وبا گزينش شهادت زمينه دگرگونيهاي عميق را فراهم ميآورد.
از خدا ميخواهم كه به زودي از ياراني چنين، آسودهام كند، كه به خداسوگند اگر رويارويي با دشمن و رسيدن به فيض شهادت را اميد نبستهبودم و با اين دلخوشي خود را براي مرگ آماده نميكردم، حتّي ماندن يكروز را با اينان دوست نميداشتم و يك بار ديدنشان را هم تحمل نميكردم.
ميان من و شما چنان ناسازگاري است كه خشم و خشنودي، هرگزاحساسي مشترك نداريم و در اين اوضاع، در آغوش كشيدن مرگ را ازهر چيز ديگري خوشتر ميدارم.
به خدا سوگند كه اگر هم اكنون روز موعود فرا رسد ـ كه بيگمان فرا ميرسد ـدرست در حالي به سراغم ميآيد و ميان من و شما جدايي مياندازد كه ازهمدمي با شما به ستوه آمدهام و ميان شما نيز احساس تنهايي ميكنم.
آري، انساني كه روحش بزرگ است در هنگامه دشواريها و بن بستهايمادّي و فساد جامعه شهادت و مرگ سرخ را بهترين درمان ميداند.
د) دل بريدن از دنياي فاني و دل بستن به حقيقت باقي
بندگان نيك خدا، آهنگ رفتن كردند وارزشهاي ناچيز و ناپايدار دنيارا به ارزشهاي فراوان و فناپذير آخرت فروختند.
دنيا آهنگ آنان ميكند، امّا آنان را گرايشي به دنيا نباشد و چون بهدامشان افكند، خويش را فديه ميسازد و با شهادت از دامش ميرهند.
بيترديد دل بستن به دنيا مانع شهادتطلبي است. آنچه روحيهشهادتطلبي را گسترش و ارتقاء ميبخشد، دل بريدن از دنيا است. حضرت باگريزندگان از جهاد چنين سخن ميگويد:
جانِ سخن اين است كه شما ماندن را دوست ميداريد و من نميتوانمآنچه را كه خوش نداريد، به زور بر شما تحميل كنم.
و) اجراي حق و احياي اسلام
به جان خودم سوگند، در جنگيدن با كسي كخ مخالفت حق كرده و درراه ضلالت و گمراهي قدم نهاده است، مسامحه و سستي نميكنم.
امام علي (ع) گاه وضعيت خويش در زمان حيات رسول خدا را يادآورميشد و به مردم زمان خود ميفرمود:
اگر رفتار ما مانند شما بود، پايه دين برقرار نميگرديد و شاخه درختايمان سبز نميگشت... .
در نگاه آن حضرت، احياي اسلام و اجراي حق ارزشي است كه
جانباختن در راه آن شايسته است:
آري هركه هواي ديدار يار در سر دارد، بايد ترك خوشي كند و برايخشنودي محبوب، سختيها را بر خود هموار سازد تا خدايش ندايسلامعليكم بما صبرتم سر دهد و او را به سوي خود فرا خواند.
آنچه گفته آمد، عوامل و انگيزههاي شهادتطلبي است؛ امّا ميتواند نتايجشهادتطلبي در درون يك فرد نيز به شمار آيد. كسي كه عاشق شهادت باشد،خود را همواره مجاهد في سبيل الله ميبيند، وظيفه خود را انجام ميدهد و درپي احقاق حق و ابطال باطل است. آن كه شوق مرگ سرخ دارد، از دنيا دلبريده،فريفته زيور و زينتهايش نميشود. كسي كه از دنيا دل بريده و به آنسرا دل بسته است، به زندگيِ زبونانه تن نميدهد؛ هيچ گونه مصلحت انديشيراتاب نميآورد؛ شجاعانه در برابر ستم و دورويي ميايستد و از هيچ چيزنميهراسد. اين انسان چنان ارجمند است كه يادش در خاطر حجت خداوندنقش ميبندد. امام(ع) با عباراتي حسرتبار از ياران شهيدش چنين ياد ميكند:
... بندگان نيك خداوند آهنگ رفتن كردند، و ارزشهاي ناچيز وناپايدار دنيا را بر ارزشهاي فراوان و فناناپذير آخرت برگزيند. آري،برادرانِ همرزمي كه خونشان در صفين فرو ريخت، از اين كه امروززنده نيستند ـ تا خوراكشان غم و نوشابهشان خوناب دل باشد ـ هيچزياني نكردهاند. با جرأت بر اين حقيقت تأكيد ميكند كه آنان به ديدارخداوند شتافتند؛ پس پاداششان را به كمال پرداختند و در پي سالهاينگراني و ترس، در سراي امنيت مقامشان داد. كجايند آن برادران منكه در راه روشن حركت كردند و بر مبناي حق پيش رفتند؟ عمار كجااست؟ ابن تيهان كجا است؟ ذو شهاتين كجا است؟ و كجايند آن يارانعزيز و برادران همرزمشان كه با مرگ پيمان بستند و سرهايشان چونانپيامي به سوي بَدان روانه شد؟
چون سخن به اينجا رسيد، حضرت دست خويش را سيما و محاسنمباركش كوفت و از پس گريهاي طولاني فرمود:
آري، آنان به جهاد دعوت شدند؛ پس با دل و جان پذيرايش گشتند و بااعتمادي كه به رهبر خود داشتند، حركتش را پي گرفتند.